ده داستان خیلی خیلی کوتاه اما خواندنی

.

.

به وبلاگ من خوش آمدید
ایمیل مدیر : amirshoaih78@gmail.com

» آذر 1393
» آبان 1393


» حمل هوایی ماینر از چین
» پریز تایمر دار دیجیتال
» شیر روشور چشمی اتوماتیک

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان فیس پلاس(وبلاگی برای نوجوانان) و آدرس faceplus.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 2089
تعداد مطالب : 129
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

RSS
ده داستان خیلی خیلی کوتاه اما خواندنی
نویسنده امیرحسین شریح اصفهانی تاریخ ارسال شنبه 24 آبان 1393 در ساعت 21:1

 

ده داستان خیلی خیلی کوتاه اما خواندنی
1- جوجه ها سر سفره ناهار گفتند:« آخرش كبدمون از كار می افته، چرا باید هر روز ناهار و شام تخم مرغ بخوریم و حتی یك بار هم یك ناهار درست و حسابی نداشته باشیم؟!»، خروس سرش را پایین انداخت، در چشمان مرغ اشك جمع شد و به فكر فرو رفت، آنها فردا ناهار مرغ داشتند.
 
2- مادر گفت:اگر غذات رو نخوری می گم «لولو» بیآد بخورتت، كودك باز هم گریه كرد،مادر داد زد:«لولو» بیا!، لولو آمد، كودك خندید. مادر گفت:« لولو! واقعاً ما لولوها بچه هامون رو باید از چی بترسونیم؟!»
 
3- از صبح تا شب سیب می خورد،هر سیب كه تمام میشد سریع به سراغ سیب دیگری می رفت،تنها امیدش پیدا كردن یك كرم سیب دیگر بود … اما ناگذیر با یك كرم دندان ازدواج كرد!
 
4- هر چقدر به دوستانش گفت این كشتی من سی- 130 و توپولف نیست، فایده نداشت، دیگر دوستانش سوار كشتی اش نمی شدند … و به همین دلیل بود كه كارتون یوگی و دوستان یك دفعه و ناگهانی تمام شد.
 
5- دوستش می خورد و می خوابید اما او پله های ترقی را یكی یكی و با زحمت بالا می رفت، به جایی رسید كه دیگه بالا رفتن از پله ها براش ممكن نبود، ناگهان صدای دوستش را از آن بالا بالاها شنید:« دیدی آسانسور ترقی هم وجود داره ؟!»
 
6- پروانه در میان گل ها بود و او محو زیبای اش شده بود، ناگهان مشتی بر صورتش فرو آمد:« مگه خودت خواهر مادر نداری!»
 
7- تخته پاك كن گفت:« الآن تو را پاك می كنم.»، اما تنها كاری كه كرد این بود كه همان چند خط سفید روی تخته سیاه را هم از بین برد.
 
8- دماغش را عمل كرد، حالا به جای اون دماغ گنده یه دماغ كوچولوی سربالا داشت، دو روز بعد از گرسنگی مرد، مادرش صد دفعه بهش گفته بود كه عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل ها!
 
9- مگس كش سوسك رو كشت، اما هیچ كس او را به خاطر سوء استفاده از اختیاراتش محاكمه نكرد.
 
10- تمام پل های پشت سر رو خراب كرده بود، عادتش بود كه از هر پلی كه رد میشه اونو خراب كنه و برای برگشتن از هواپیما استفاده كنه!

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






:: موضوعات مرتبط: مطالب ناب، ،
.:: ::.
عناوین آخرین مطالب بلاگ من



.:: Design By : wWw.Theme-Designer.Com ::.